۱ مرداد ۱۳۸۷

نظام سلطنتی، آری / خیر؟!

شاید این دو جمله بگوش همه آشنا باشد: که دسته ای (البته اکثریت) می گویند که محمد رضا شاه پادشاه خوبی بوده است. و البته دسته ای دیگر به دلایلی می گویند که محمد رضا شاه، پادشاه خوبی نبوده است. به نظر من از نظر وضعیت سیاست خارجی، اقتصادی و اجتماعی، وضعیت ایران در دوران رژیم گذشته بسیار عالی بود (خواهش می کنم تا آخر مطلب مطالعه کنید و از قضاوت عجولانه بپرهیزید) ولی من معتقدم که وضع سیاست داخلی رژیم گذشته چندان جالب نبود و آزادی بیان تا حد زیادی کم بوده و مردم به راحتی نمی توانستند در عرصه سیاسی مشارکتی داشته باشند. و تا جایی که اگر نویسنده ای بر ضد دین یا رژیم حکومتی مطلبی می نوشت مشکلات زیادی مثل شکنجه، زندان و یا حتی اعدام در انتظار وی بود، و کاملا مشخص است که آزادی در این زمینه نامطلوب بوده است و حتی در آن زمان نیز چون قانون اساسی کشور تا حد بسیار زیادی بر اساس مذهب اسلام نگارش شده بود، ناچارا اگر کسی اظهار عقیده ای در مورد دین هم می کرد بالاخره چند تا آخوند دادشون بلند می شد و دولت (شاید از روی ترس) به طرفداری از آخوندها می پرداخت.
به هر صورت من در این پست در مورد این موضوع که آیا شاه خوب بود یا نبود یا فلان کار را کرد یا نکرد، نمی خواهم صحبت کنم، ولی می خواهم بگویم که با فرض اینکه محمد رضا شاه از هر لحاظ خوب بوده و حکومتی عادلانه داشته، آیا زمانی نمی رسید که بالاخره در نسل های آینده ی این پادشاه عادل، پادشاهی بر ایران حکومت می کرد که همانند پدر یا پدران خود عادل و مقتدر نباشد؟ و در نظر داشته باشید که دقیقا ضعف نظام سلطنتی در همین جاست. یعنی از آنجا که نظام حکومت شاهنشاهی طوریست که از پدر به فرزند می رسد، پس به جایی ختم می شود که ممکن است در نهایت فرزندی از این نسل، شاه شود که به بدی خیلی از پادشاهان قبل از دوره پهلوی (فرض گرفتیم که محمد رضا شاه و پدرش خوب بودند) ایران باشد. و ما باید بدانیم که هیچ وقت یک نفر نمی تواند برای یک کشور مستقلا تصمیم بگیرد و مردم گوش به فرمان او باشند. همانطور که اکثر اوقات یک نفر نمی تواند از اداره کردن خانواده خود که کوچکترین بخش جامعه است برآید چه رسد به یک ملت! ولی همیشه در این اندیشه ام که ای کاش هرگز انقلاب اسلامی در ایران صورت نمی گرفت (که حقیقتا خواست واقعی مردم نبود و شاید خواست بعضی از کشورها بوده باشد) و مردم به جای سعی در تغییر رژیم به محمد رضا شاه فشار می آوردند تا حکومت را بدست مردم بسپارد و خود مانند ملکه انگلستان یا امپراطور ژاپن بصورت نمادین و تشریفاتی پادشاه ایران باشد و کوچکترین دخالتی در سیاست و اداره کشور نداشته باشد و مردم ایران به یک حکومت دموکرات می رسیدند. ولی افسوس که این برگ از تاریخ ایران و جهان اینگونه برگشت و ما در نظامی ظالمتر و خوانخوارتر از تمامی حکومت های قبلی ایران گرفتار شدیم. و البته برای تبدیل نظام سلطنتی به جمهوری اسلامی اشتباه کردیم، ولی به عقیده من خواست های دسته ای از مردم برای کناره گیری شاه و ایجاد حکومت دموکراتیک اشتباه نبود. و سرانجام علی خامنه ای، پادشاه ایران شد!

ولی آیا ما لیاقت بدست آوردن آزادی و دموکراسی را نداشتیم یا اینکه برای بدست آوردن آن تلاش نکردیم!؟

۲۳ تیر ۱۳۸۷

لالا لالا دیگه بسه گل لاله...


شعر منتخب تیر ماه 87

لالا لالا ديگه بسه گل لاله

بهار سرخ امسال مثل هر ساله

هنوزم تير و ترکش قلبو مي شناسه

هنوز شب زير سرب و چکمه می ناله

نخواب آروم گل بي خار و بي کينه

نميبيني نشسته گوله تو سينه؟

آخه بارون که نيست رگبار باروته

سزاي عاشقاي خوبه ما اينه

نترس از گوله دشمن گل لادن

که پوست شير پوست سرزمين من

اجاق گرم سرماي شب سنگر

دليل تا سپيده رفتن و رفتن

نخواب آروم گل بادوم ناباور

گل دل نازک خسته گل پرپر

نگو باد ولايت پرپرت کرده

دلاور قد کشيدن رو بگير از سر

دوباره قد بکش تا اوج فواره

نگو اين ابر بي بارون نمي ذاره!

مثه يار دلاور نشکن از دشمن

ببين سر ميشکنه تا وقتي سر داره

نذاشتن همصدايي رو بلد باشيم

نذاشتن حتی با هم ديگه بد باشيم!

کتاباي سفيد رو دوره مي کرديم!

که فکر شب کلاهي از نمد باشيم

نگو رفت تا هزار آفتاب، هزار مهتاب

نگو کو تا دوباره بپريم از خواب

بخون با من نترس از گوله دشمن

بيا بيرون بيا بيرون از اين مرداب

نگو تقواي ما تسليم و ايثاره

نگو تقدير ما صد تا گره داره

به پيغام کلاغاي سياه شک کن!

که شب جز تيرگي چيزي نمياره...

نخواب وقتي که هم بغضت به زنجيره

نخواب وقتي که خون از شب سرازيره

بخون وقتي که خوندن معصيت داره

بخون با من، بيا تا من، نگو ديره

سکوت شيشه هاي شب غمي داره

ولي خشم تو مشت محکمي داره

عزيز جمعه هاي عشق و آزادي

کلاغ پربازي با تو عالمي داره


بخواب اي حسرت سفره گل گندم

نباش تو دالوناي قصه سردرگم

نخواب رو بالش پرهاي پروانه

که فرياد تو رو کم داره اين مردم


لالا لالا ديگه بسه گل لاله...

"سروده شهریار قنبری - شاعر و خواننده"




۱۶ تیر ۱۳۸۷

هجدهم تیر ماه هفتاد و هشت، روزی که شیطان هم از دست رژیم گریست!!!


اکنون که در آستانه 9 ساله شدن قیام خودجوش آزاد زنان و آزاد مردان 18 تیر ماه سال هفتاد و هشت هستیم، حس بدی دارم. در حالی که از خشم مشتهایم گره کرده است و بغض راه گلویم را گرفته احساس می کنم کاریست که از 9 سال پیش آغاز شده و هنوز به پایان نرسیده است، باریست که روی دوش همه ما ایرانی هاست. و مسئولیت به پایان رساندن این کار مهم به عهده تک تک ماست. همه ما ایرانی ها به دانشجویان آزادیخواه 18 تیر مدیونیم. چرا؟ چون به ما ثابت کردند که اصلاحات هم برای این حکومت توتالیته توهمی بیش نیست، چون با فدا کردن خویش به ما فهماندند که گریستن رژیم همه نیرنگ و فریب (گریه سید علی خامنه ای) است و با خون خود نشان دادند که پایه های رژیم وحشی و خونخوار جمهوری اسلامی آنقدرها هم که فکر می کنیم قوی نیست.

هموطن، مرگ دیر یا زود به سراغ همه ما خواهد آمد، پس چرا برای آزادی مبارزه نکنیم و اگر میمیریم چرا فدای راه آزادی نشویم؟ چرا همه ما آزاد اندیشانی همچون عزت الله ابراهيم نژاد، احمد باطبی و یا هزاران از جان گذشته دیگر نباشیم؟ مگر آرزوی همه ما چشیدن طعم خوشبختی و سعادت نیست؟ پس به یاد دانشجویان و بزرگ مردان و زنان آزادیخواه و از جان گذشته 18 تیر 78 ما هم برخیزیم، که شاید روزی سهمی از آزادی داشته باشیم...

و مطمئن باش اگر تو بخواهی آزادی در همین نزدیکی هاست، آیا صدایش را نمی شنوی!؟
امروز: 16 تیر 87